۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

خود سانسوری . :-دی

شب از سر کار برگشتم  . دم در خونه یکی از همکلاسی ها

دم در خونه بود (از این بچه زرنگها هست که حتی تو حمام هم کتاب دستشونه )

ای وای یعنی این موقع شب چی میخواد . ؟ از مباحث درسی حالم به هم میخوره

مهرداد اگه میشه جزوه پی دی اف رو که گفتی اومدم بریزی  رو فلش ببرم .

توی ورودش با اولین پارس چیکو بیچاره نزدیک بود همون جا از دست بره

با هزار نذر کردن که داشت زیر لب میگفت و دائم  میگفت مهرداد تو رو خدا

میترسم . من دم در منتظر میشم . الان میخوره منو

(ای اگه مهمان نبودی امشب هم  چیکو شام داشت وهم  اساتید و

 هم کلاسی ها از دست سوالاتت راحت میشدن )


باشه بیا تو .  خوب  بزار روشن کنم .

نه نه لب تابم خرابه رو کامپیو ریختم . (اوف نزدیک بود پسر کافی بود روشنش کنه 

بعد .........

-- مهرداد چقدر دیر بالا میاره . آها . مهرداد رومو اونطرف

میکنم رمز ورودو بزن !!  ههههه . مهرداد این تصویر زمینه

چیه این دو تا همو چرا اینجور بوسیدن

مهرداد: ای وای خراب شد حالا چطور جمعش کنم .

آها این عکس زمانی که تو سربازی یکی از هم خدمتیها خداحافظی کردم

--- پس چرا قیافه ش مثل تو نیست .

خوب 8 سال گذشته .

----- تو که معاف شدی ؟

مهرداد: الانه بندازم جلو چیکو تیکه تیکه ش کنه .ء 3 ماه خدمت بعد معاف شدم

خیلی خوب کپی شد (توی دلم به جان خودم یک کلمه دیگه بگه

قلاده چیکو باز میکنم تا فقط همین عینک ازش باقی بمونه )

------ بیا منو از حیاط رد کن . ممنون انداختمت زحمت  . راستی

مهرداد سلام به هم خدمتیت برسون . ..........

۲ نظر:

  1. خب بعدش اینجوری میشه که اون دوست ما چون از چیکو می ترسید از خونه نرفت بیرون .. مهرداد هم یه فکرایی بود تو سرش پسر ماجرا رو تا دم در نرسوند و مهمان شب را در منزل صاحب خانه ماند ..
    ادامه داستان در قسمت بعد :D
    سلام منو هم به هم خدمتیت برسون :D

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ای ای غریبه شیطون . مگه از جون خودم سیر شدم . تا صبح اونو نگه دارم . با اون همه سوال :)) اونجوری تبدیل به ژانر وحشت میشد که D: :)

      حذف