۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

خش خش /صدای پاییز . .........


روایتی ازراوی :

دقیقا نمیدانم اما آفتاب آن روز به مثال دیروز و پر یروز و رو.ز های دگر از پس بام افتاده بود اما هنوز کاملا سیاه نشده بود . لامپهای تیرک های چراغ برق کم نور خیابان ها و کوچه های غبار گرفته نکبت بار را با کور سوی کمشان روشن کرده بودند . نسیمی وزیدن گرفت صورتش را نوازش داد سردش شد هر چند همیشه سرمای در نهانش بود  دستانش را درون شلوارر جین تنگ تا آخر فرو برد ء چه شد به همین زودی گذشت همین چند وقت پیش بود عرق ریزان به مثال سمندرهای گالاپاگوس بر روی سنگ فرش خیابان زیر گرمای طاقت فرسا راه میرفتیم آه چه زود میگذره همه چی . صدای خش خش  برگ های نارنجی  و زرد کم رنگ زیر پایش  گوشش را نوازش میداد سمفونی روی سنگ فرش خیابان حزن انگیز اما اذت بخش  .روی نیمکت همیشگی نشست دلش میخاست گریه کند اما نتاونست لبخندی احمقانه گونه هایش را برجسته کرد . با خود زمزه کرد نه نمیخام باز برم سراغش ء نه افکار لعنتی سرجایتان باستید . از کنارش میگذشتند کسانی که دستشان درون دستهای همدیگه هست یا با تمسخری از جلویش میگذشتند بلند شد  دیگر بار همه جا سیاه شد و باز صدای سمفونی خش خش برگ های خشک . درون کوچه صدای آهنگی گمان کنم از کورش یغمایی برگ پاییز باز نیشش را همراه ناراحتی باز کرد . نگاهش به درختی افتاد که  به چه راحتی برگ های زرد رو از تنش دور میندازه و اما برگ های سبز را نگهداری میکند و با نوازش اونها رو  در برابر باد و بوران حفظ صدای جیغ برگ نارنجی وحشتناک بود که با سیلی های باد  به اطراف چرخ میخورد . اما درخت میخندید و با برگهای سبزش خوش بود . نفرت سراغش آمد  اما صبر کرد به نزدیکی برگ خشک نارنجی رفت برگ زرد وی را خطاب قرار داد صبر کن پسر من تا چند وقت پیش به وی تنفس میرساندم همه کار برایش میکردم اما اکنون  قیافه ات پیداست تو هم مثل منی پس برای اخرین باز ازت یک خواهش دارم با کفشهای آلستاری که پوشیدی  از رویم رد شو تحمل سیلی باد رو یکی ندارم ..............


۴ نظر:

  1. بعله .. باز هم کم کمک صدای پای پاییز داره میاد ..
    باز آمد بوی ماه مدرسه :D

    پاسخحذف
  2. شروع پاییز، هوای خنک، آرامش و سکوت، دست در دست، آهسته قدم زنان.
    شروع پاییز، با اون رنگهای رنگین کمونی برگهاش، دست توی دستش...

    بابا اشکان

    پاسخحذف