۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

پوچ.... تیکه از فلسفه . باز فلسفه مهرداد.........



تا به این حد نزدیک ش نبود اما باز یک ر.یا بود گویی اهمیت انسانی در فضا و زمان خود را گم کرده . نگاهی غضب آلود و دندانهایی که صدایشان  بلند شدند در اثر ساییدن و باز همان نگاه اینبار پر از کینه و نفرت که او دور شد دور   دور تر . این اهنگ تکراری ست برای وی این نگاهای دور  یک عذاب همیشگی اما باز راهش را ادامه میدهد ؟ او این بار با ساتهزا میپذیرد ولی به جلو حرکتش را با  بدنی پر از نفرت و خوشحالی ! به حرکتش ادامه میدهد شاید یک چیز نسخه پیشرویش باشد جمله همیشگی او . او؟ مجهول مثل خود وی که  باز ادامه میدهد . اینبار میخندد و با تنی آزرده  پیش میرود او نکته پوچی را دریافته . شاید !دریافته با شکنجه اش و عذابش  عشق بازی کند  او اکنون خوشبخت است . نگاهی کوتاه و مختصر به عقب   اتفاقات گذشته  خمیره او نو شکل داده پس بار دگر نگاهی به جلو و اینبار لبخندی بر لب ناگزیر میپذیرد نقطه مبهم جلو بدبختیش نیست شاید کوره راهی برای  خوشبختی. همه چیز با مرگش خاتمه میابد . چه کسی می داند چند قدم آنسو تر چه اتفاقی خواهد افتاد .......


پ ن:آدمی و رنج....................
 
پ ن:قصد نداشتم  باز  از  تناقض بنویسم شایدم یکی از علتهای 
تغییر رشته م از این همه تناقض و پر از موهومات به رشته  کاپیوتر  همین بود.

۷ نظر:

  1. بلگفا مسدودت کردن اینجا هم مسدود میشی :)))) هیچ چیزی بیهوده نیست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ره خوب ما مسدود شدگان خسرو وفرهاد نداریم :))

      حذف
  2. به به .. کلک تغییر رشته میدی خبر نمیدی .. فک کردی می تونی از زیر شیرینی دادنش فرار کنی :))

    پاسخحذف
  3. تناقض..خیلی چیزا رو در بر میگیره...خوب نوشته بودی...باز هم بنویس...حتی از تناقض ها..ترس نداره که :دی

    پاسخحذف
  4. ورد پرس نمیشه نظر داد ولی خوب مینویسی

    پاسخحذف