۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

برای آمدنت ........ عشق بین من و تو تا نداره .........



زندگی با تو معنی دگر خواهد داشت . صبر کردن ها ءشب نخوابی ها . کابوس های متوالی ءغروب های پی در پی جمعه و نگاهی مایوس به در  اطاق ء سال هایی که به تنهایی گذشتند پاییزهایی که صدای خش خش برگ ها طنین انداز هم گوش نواز و هم گوش خراش بودند نیمکتی که رویش را خاطره و برگ و غبار و نفرت گرفته بود . حسرت های شباتنه و باز منتایی که خون و اشک را بر خود میدید و پتویی با لکه های قهو ای . اینها گذشتند . صبر بود صبر . فلاش بکی به عقب :کسانی که خیلی وقت پیش پل ساختن و رفتند و دلفریب زیبا اما گذرا بودند قصد ماندن نداشتند فقط برایشان تففننو بازی بیش نبودم . اما این بازی یک طرفه بود باخت برای من همیشگی و بدون برد وای این حرفها این مطلب جایز نیست چون تو بهترین ترنم هستی درو ن زندگیم آمدی  . با تو بودن نفس کشیدن معنای دگر خواهد داشت

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

خش خش /صدای پاییز . .........


روایتی ازراوی :

دقیقا نمیدانم اما آفتاب آن روز به مثال دیروز و پر یروز و رو.ز های دگر از پس بام افتاده بود اما هنوز کاملا سیاه نشده بود . لامپهای تیرک های چراغ برق کم نور خیابان ها و کوچه های غبار گرفته نکبت بار را با کور سوی کمشان روشن کرده بودند . نسیمی وزیدن گرفت صورتش را نوازش داد سردش شد هر چند همیشه سرمای در نهانش بود  دستانش را درون شلوارر جین تنگ تا آخر فرو برد ء چه شد به همین زودی گذشت همین چند وقت پیش بود عرق ریزان به مثال سمندرهای گالاپاگوس بر روی سنگ فرش خیابان زیر گرمای طاقت فرسا راه میرفتیم آه چه زود میگذره همه چی . صدای خش خش  برگ های نارنجی  و زرد کم رنگ زیر پایش  گوشش را نوازش میداد سمفونی روی سنگ فرش خیابان حزن انگیز اما اذت بخش  .روی نیمکت همیشگی نشست دلش میخاست گریه کند اما نتاونست لبخندی احمقانه گونه هایش را برجسته کرد . با خود زمزه کرد نه نمیخام باز برم سراغش ء نه افکار لعنتی سرجایتان باستید . از کنارش میگذشتند کسانی که دستشان درون دستهای همدیگه هست یا با تمسخری از جلویش میگذشتند بلند شد  دیگر بار همه جا سیاه شد و باز صدای سمفونی خش خش برگ های خشک . درون کوچه صدای آهنگی گمان کنم از کورش یغمایی برگ پاییز باز نیشش را همراه ناراحتی باز کرد . نگاهش به درختی افتاد که  به چه راحتی برگ های زرد رو از تنش دور میندازه و اما برگ های سبز را نگهداری میکند و با نوازش اونها رو  در برابر باد و بوران حفظ صدای جیغ برگ نارنجی وحشتناک بود که با سیلی های باد  به اطراف چرخ میخورد . اما درخت میخندید و با برگهای سبزش خوش بود . نفرت سراغش آمد  اما صبر کرد به نزدیکی برگ خشک نارنجی رفت برگ زرد وی را خطاب قرار داد صبر کن پسر من تا چند وقت پیش به وی تنفس میرساندم همه کار برایش میکردم اما اکنون  قیافه ات پیداست تو هم مثل منی پس برای اخرین باز ازت یک خواهش دارم با کفشهای آلستاری که پوشیدی  از رویم رد شو تحمل سیلی باد رو یکی ندارم ..............