چند سالی را مثل همیشه تک و تنها نوشتم . خیلی شبها رو داخلش
خط خطی کردم از خط هایی که هیچ وقت پاک نمیشن
تا بالاخره مسدود شد . گرفته شدم و قصد نداشتم باز بنویسم
اما یکنواخت میشد زندگی بیرون روزهایی که با خوردن داروهای پیوند
کلیه شروع میشه . و گوش دادن به اراجیف کسانی که اسم استاد رو یدک میکشن
و سر و کله زدن داخل کافی با مشتری های اعصاب خورد کن و مهم تر از همه
نمیشه درده خودتو بگی و سکوت فراتر از سکوت شب رو اختیار بکنی ا.
و ناچار باز مینویسم .
مهرداد ...........
خط خطی کردم از خط هایی که هیچ وقت پاک نمیشن
تا بالاخره مسدود شد . گرفته شدم و قصد نداشتم باز بنویسم
اما یکنواخت میشد زندگی بیرون روزهایی که با خوردن داروهای پیوند
کلیه شروع میشه . و گوش دادن به اراجیف کسانی که اسم استاد رو یدک میکشن
و سر و کله زدن داخل کافی با مشتری های اعصاب خورد کن و مهم تر از همه
نمیشه درده خودتو بگی و سکوت فراتر از سکوت شب رو اختیار بکنی ا.
و ناچار باز مینویسم .
مهرداد ...........
پس من این مهرداد رو قبل از اینها میشناختم...
پاسخحذفاول زدی بعد شناختی قبول نیست :) فدات
پاسخحذف