۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

بی کس و تن یا کفتمه .........

درون شهری پر از ماسک های عجیب جماعت . با نگاهایی که انگار یک
موجود فرا زمینی را مینگرند . و گاهی پچ پچ کنان  تو را بدرقه می کنن
باز به امیدی سر م را بالا میگیرم  بیخیال از پچ پچ جماعت که شاید فرق بین من و اونها حلقه درون انگشتانم باشه . شاید اگه اون هم در بیارم جماعت  نگاها و پچ پچاشن خفه و کور شود . درون حباب زندگی کردن روزانه است . شاید یک روزی

حباب ترکید و همه چیز تمام شد ............


پ ن : من درد مشترکم .......

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر